از آغاز از ابتدا از اول، از نو مجددا بازهم دوباره. یا از سر آغاز کردن، از سر آغازیدن از سر گرفتن از نو شروع کردن استیناف. یا از سر باز کردن، رفع کردن دفع کردن، یا از سر به در کردن، از سر بیرون کردن از یاد بردن فراموش کردن، یا از سر گرفتن، از نو آغاز کردن دوباره شروع کردن، یا از سر نهادن، از سر برداشتن از یاد بردن، یا از سر وا کردن، از سر باز کردن دور کردن بلطایف الحیل، (دراصطح گنجفه بازان) انداختن ورق م گنجفه برای ورق بیش است. از راه بطریق: از سر یاری. توضیح باین معنی دائم اضافه است. یا از سر دست. در حال فورا، کاری که چست و جلد کنند، سخنی که بی تاء مل گویند. یا از سر ضرورت. از روی ناچاری. یا از سر غرور. از روی غرور. از روی غرور از راه تکبر. یا از سر نو
از آغاز از ابتدا از اول، از نو مجددا بازهم دوباره. یا از سر آغاز کردن، از سر آغازیدن از سر گرفتن از نو شروع کردن استیناف. یا از سر باز کردن، رفع کردن دفع کردن، یا از سر به در کردن، از سر بیرون کردن از یاد بردن فراموش کردن، یا از سر گرفتن، از نو آغاز کردن دوباره شروع کردن، یا از سر نهادن، از سر برداشتن از یاد بردن، یا از سر وا کردن، از سر باز کردن دور کردن بلطایف الحیل، (دراصطح گنجفه بازان) انداختن ورق م گنجفه برای ورق بیش است. از راه بطریق: از سر یاری. توضیح باین معنی دائم اضافه است. یا از سر دست. در حال فورا، کاری که چست و جلد کنند، سخنی که بی تاء مل گویند. یا از سر ضرورت. از روی ناچاری. یا از سر غرور. از روی غرور. از روی غرور از راه تکبر. یا از سر نو
یاد. (مؤید الفضلاء). بیاد گرفتن. (برهان). بخاطر نگاه داشتن. (برهان) (غیاث). حفظ. (جهانگیری) (برهان) (مؤید الفضلاء از شرفنامه). ز بر. از بیر. از برم: روزی هزار بار بخواندم کتاب صبر چشمم نبست لاجرم از بر نمیشود. خاقانی. - از بر بودن و از بر داشتن، حفظ داشتن: قول ایزد بشنو و خطش ببین قول و خط من ترا خود از بر است. ناصرخسرو. وآنکه خاقان است از توران و زیر دست تست روز و شب چون قل هواﷲ شکر تو دارد ز بر. معزی. - از بر خواندن، از حفظ قرائت کردن: خواند همه شب نثار بزمت الحمد چو قل هواﷲ از بر. مجیر بیلقانی. - از بر کردن و از بر بکردن، حفظ. استظهار. (تاج المصادر بیهقی). حفظ کردن. (آنندراج) : هم فضل بکف کردی هم علم ز بر کردی از فضل سپه داری وز علم حشر داری. فرخی. از بر عرش کند خطبۀ آن جاه و محل هرکه از بر کند از شعر و ثنای تو خطب. سنائی. صبحدم از عرش می آمد سروشی عقل گفت قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می کنند. حافظ. و رجوع به برم و بیر و ویر شود، بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن. بددل شدن و بازماندن از حاجت: ازاء عن الحاجه. (منتهی الارب)
یاد. (مؤید الفضلاء). بیاد گرفتن. (برهان). بخاطر نگاه داشتن. (برهان) (غیاث). حفظ. (جهانگیری) (برهان) (مؤید الفضلاء از شرفنامه). زِ بَر. از بیر. از بَرْم: روزی هزار بار بخواندم کتاب صبر چشمم نبست لاجرم از بر نمیشود. خاقانی. - از بر بودن و از بر داشتن، حفظ داشتن: قول ایزد بشنو و خطش ببین قول و خط من ترا خود از بر است. ناصرخسرو. وآنکه خاقان است از توران و زیر دست تست روز و شب چون قل هواﷲ شکر تو دارد ز بر. معزی. - از بر خواندن، از حفظ قرائت کردن: خواند همه شب نثار بزمت الحمد چو قل هواﷲ از بر. مجیر بیلقانی. - از بر کردن و از بر بکردن، حفظ. استظهار. (تاج المصادر بیهقی). حفظ کردن. (آنندراج) : هم فضل بکف کردی هم علم ز بر کردی از فضل سپه داری وز علم حشر داری. فرخی. از بر عرش کند خطبۀ آن جاه و محل هرکه از بر کند از شعر و ثنای تو خطب. سنائی. صبحدم از عرش می آمد سروشی عقل گفت قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می کنند. حافظ. و رجوع به بَرْم و بیر و ویر شود، بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن. بددل شدن و بازماندن از حاجت: اَزاءَ عن الحاجه. (منتهی الارب)
پهلوی و مصدر دوم آن بزشن، رهائی بخشیدن و نجات دادن. رستگاری بخشیدن. و از این مصدر است نامهای سبخت، چهاربخت، مرابخت، بختیشوع، یشوع بخت، سی بخت، هفتان بخت و مهبزد. (یادداشت مؤلف)
پهلوی و مصدر دوم آن بزشن، رهائی بخشیدن و نجات دادن. رستگاری بخشیدن. و از این مصدر است نامهای سبخت، چهاربخت، مرابخت، بختیشوع، یشوع بخت، سی بخت، هفتان بخت و مهبزد. (یادداشت مؤلف)